ساعت 00:29 روز 1397/12/27

با توجه به اینکه الان حدود نیم ساعت از بامداد گذشته نوشته امروز گزارشی از رویداد ها و اتفاقات دیروز محسوب میشه :)

صبح مثل هر روز از خونه زدم بیرون و رفتم به سمت محل کار و نکته جالبی که فکر میکنم باید بهش اشاره کنم اینه که من معمولا صبح ها وقتی از خواب بیدار میشم و آماده میشم برم سرکار خیلی آشفته و نگرانم.و همچنین خیلی ناراحت و ناراضی (نمیدونم برای همه همینطوره یا نه) اما بعد کم کم تا چند ساعتی میگذره و به قول معروف جاگیر میشم آروم میشم.

البته نمیشه گفت که تا آخر قضیه دلم آرومه و خوشحالم!!! قطعا در طول روز اتفاقات جورواجور میوفته که بعضی هاش باعث رنج و عذاب میشه!

امروز یکی از اون روزهایی بود که از این اتفاقات ناگوار افتاد.
راستش اتفاقی که میخوام دربارش بنویسم یه چیز یهویی نبود.منظورم اینه که این جریان داشت در روزهای پیشین هم اتفاق میوفتاد اما امروز کاسه صبر من لبریز شد.برای همینه که امروز نمود پیداکرد.

چند روز پیش یه سری همکار جدید بهمون اضافه شدن که در مقایسه با افراد قبلی ارتباط باهاشون خیلی برای من سخته.چرایی این مورد رو نمیدونم!
اما کار کردن در کنار این گروه یه جورایی برای من عذاب آوره.راستشو بخوام بگم وقتی درکنارشونم روحم خسته میشه.همیشه درحال نق زدن و اعتراض به وضع موجود (وضعیت حاکم بر محل کار) هستن!!!
همچنین یه جورایی حس میکنم یکی دو نفرشون حس تقابل با من و البته چند نفر دیگه رو دارن و به جای اینکه سعی کنن فضا و شرایط رو محیا کنن تا به خوبی در کنار هم کارکنیم ترجیح میدن جنگ اعصاب راه بندازن.(تو محل کار شما هم اتفاق میوفته یا من زیادی حساس شدم؟)
خلاصش کنم براتون.امروز توی یکی از این جنگ اعصاب ها واقعا توان ایستادگی و مقاومتم رو از دست دادم و شکست خوردم.
مهمترین حرفی که زده شد و خیلی من رو ناراحت کرد این بود که یکی اظهار فضل کرد و منو تحقیر کرد و گفت که عقلت به اندازه یه آدم 16 سالس (من الان حدود 20 سالمه پس کاملا مشخصه که این به نوعی توهین محسوب میشه!)
چیزی که خیلی من رو ناراحت کرد این بود که این حرف از طرف شخصی زده شد که به خاطر شرایط سنیش و اینکه متاهله من احترام خاصی براش قائل بودم!!!
حالا این که چرا ایشون به این نتیجه رسیدن که من عقلم به اندازه یه آدم 16 سالس از دیدگاه خودم اینطوریه که ایشون هم همانند بسیاری دیگر از مردم جوامع عقل و شعور و توانایی رو در مسائل جنسی میبینن و حتما به این خاطر که من مثل بقیه به اینطور مسائل ورود نمیکنم عقلم کمه :|
و چیز دیگه ای که باعث شد امروز این آقا بیشتر از چشم من بیوفته این بود که با اینکه ایشون متاهله اما هنوز درگیر این چنین مسائله و حتی به مردم جنس مخالف که از اون طرفا رد میشن نگاه خریداری میندازه (خیلی با خودم کلنجار رفتم که این موضوع رو هم اینجا مطرح کنم.شرمنده اگه کسی ناراحت شد!)

اما به هرحال با همه این تفاسیر و تمامی این سختی ها امروز هم گذشت و من حداقل یک نفر رو بهتر شناختم و از امروز به بعد رفتار صحیح تری نشون میدم.و مسئله مهم تر اینکه چند وقتی بود حسابی دلم یه گریه حسابی میخواست که خدا رو شکر با ترکیدن بغضم دیروز بهش رسیدم و یکم خالی شدم!!! (البته به دور از چشم همکارا:) )

امیدوارم فردا و فرداها روزهای بهتری برای همه پیش رو باشه!!!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تکست و متن آهنگ ترخیص کالا هرچه بازی های ایکس باکس راه راستي دست نویس خرید فیلترشکن و اکانت vpn دست نوشته های روغن دار