ساعت 10:47 روز جمعه 1397/12/10

یادتونه گفتم اولین باره میخوام برم جایی شاگردی (یا هرچی اسمشو میذارید)؟

امشب بعد از کلی بحث و جدل و به دنبالش استرس سر این قضیه که برم سر کار یا نرم.بالاخره تصمیم بر این شد که برم سرکار تا اینکه تکلیف مغازه خودمون هم معلوم بشه.اگه اوضاع درست شد و تونستیم هزینه تعمیر مغازه و خرید دوباره اجناس رو جور کنیم دوباره برگردم مغازه خودمون.

به هرحال قراره فردا صبح برم اداره بهداشت برای یه سری آزمایش و اینطور چیزا برای دریافت کارت بهداشت.

امیدوارم همه چیز خوب پیش بره.

اما امشب دوباره به این فکر افتادم که این چه زندگی شد برای من که این سر و اون سرش رو یه عده دیگه گرفتن می کشن و هرکدوم فکر می کنن دارن به نفع من کار می کنن! درحالی که حتی یه لحظه به این فکر نمی کنن که خودم چی دوست دارم.علاقه و استعدادم چیه؟

تا کی قراره این قضایا کش پیدا کنه و منم با مسکن "در آینده درست میشه" و "بالاخره یه روز به خودم هم میرسم" خودمو آروم کنم.خدا میدونه.

بعدا از اول تمام داستان رو براتون توضیج میدم تا خوب متوجه بشید.من متاسفانه یا خوشبختانه جزو اون دسته از آدمام که اول بقیه(خانواده منظورمه اما درباب رفاقت هم صدق میکنه اما متاسفانه فعلا رفیقی برام نمونده) بعد خودم.

امیدوارم کارای شماهم خوب پیش بره :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آهنگیمو کانون طب اسلامی دانشگاه سیستان و بلوچستان Tammy بهترین مبلها server2020 افتاب طلایی my black world Mary دانلود رایگان فیلم و سریال خلاصه کتاب و جزوات درسی